Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (1727 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Jemanden [etwas] vermissen دل تنگ شدن برای کسی [چیزی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
zum Beispiel برای مثال
zum Beispiel برای نمونه
Zum Beispiel? U برای مثال؟
Hast du morgen etwas vor? U برای فردا برنامه ای داری؟
Gleichfalls. برای تو هم همینطور.
jemanden - zu einer gemeinsamen Unternehmung - von zu Hause abholen U عقب کسی - در خانه اش - رفتن برای انجام کاری با هم
etwas abholen lassen U عقب چیزی - برای کسی - رفتن
Mauer {f} U دیوار بتونی یا برای حسار
Kochnische {f} U گوشه اتاق برای آشپزی
jemandem einen Floh ins Ohr setzen <idiom> U بر کسی نفوذ بکنند کاری [غیرممکن یا بد برای او] انجام دهد
Danach kräht kein Hahn. <idiom> U برای هیچکس مهم نیست.
Kuli {m} U اصطلاح عمومی برای قلم خودکار
Füller {m} U اصطلاح عمومی برای قلم خودنویس
Schieblehre {f} U کولیس [پرگار برای قطر یا ضخامت سنجی]
Schaukel {f} U تاب [برای تاب دادن بچه]
Sie <pron.> U شما [رسمی برای تو]
Bitte schön ! U بفرما [این برای شما] !
Kann [Darf] ich das für einen Moment leihen? U میتوانم [اجازه دارم] این را برای یک لحظه قرض کنم؟
für [ Akkusativ] <prep.> U برای
schön <adj.> U قشنگ [برای زن یا اشیا]
hübsch <adj.> U قشنگ [برای مرد]
Einfahrt {f} U جاده ورود [برای ماشین]
kein U برای منفی کردن افعال [ن...]
Kein Rückgeld. U پول خرد وجود ندارد. [برای پس دادن]
Keine Rückgabe. U پول خرد وجود ندارد. [برای پس دادن]
Kein Wechselgeld. U پول خرد وجود ندارد. [برای پس دادن]
Mittagspause {f} U وقت آزاد برای نهار
Nichtraucher {pl} U ناسیگاریان [قسمت برای]
Schälmesser {n} U چاقو پوست کنی [برای میوه جات و حیوانات]
Zu verkaufen U برای فروش [علامت]
Zu vermieten U برای اجاره [علامت]
Pfand {n} U گرو [پولی که برای بطری یا قوطی نوشیدنی داده می شود وپس از برگردادن بطری خالی پس داده می شود.]
Kaution {f} U پول امنیت [پولی که برای چیزی مانند دوچرخه کرایه ای گرو گذاشته می شود]
Anzahlung {f} U پیش پرداخت [برای مثال در هتل]
Stunde {f} U ساعت [برای مثال در یک ساعت]
zweckgebunden <adj.> U برای هدفی ویژه
Machen wir Feierabend für heute! U بگذار کار راخلاص بکنیم برای امروز!
S-Bahn {f} [Schnellbahn] U قطار سریع [برای شهر]
Schnellbahn {f} U قطار سریع [برای شهر]
Kartenschalter {m} U گیشه [برای فروش بلیط]
Ist hier die Schlange für Auskunft? U این خط برای دریافت اطلاعات است؟
Gibt es eine Ermäßigung für Kinder? U تخفیف برای بچه ها وجود دارد؟
Gibt es eine Ermäßigung für Vorverkauf? U تخفیف برای پیش فروش وجود دارد؟
Gibt es eine Ermäßigung für Wochenende? U تخفیف برای آخر هفته وجود دارد؟
Gibt es Sonderangebote für diese Reise? U معامله باصرفه برای این سفر وجود دارد؟
Schönes-Wochenende-Ticket {n} U بلیط ارزان برای آخر هفته
Touristeninformation {f} U اطلاعات برای توریست
Nummer ziehen! U شماره بکشید! [برای انتظار در ردیف]
Wagenstandanzeiger {m} U نمودار ترتیب واگنهای قطار [نشان می دهد کجا در سکوی راه آهن برای واگن خود صبرکنید]
Wo muss man für Cottbus umsteigen? U برای مقصد کتبوس کجا باید [ قطار ] عوض کنم؟
Welcher Halt für Brandenburger Tor? U کدام ایستگاه مترو [پیاده بشوم ] برای دروازه براندنبورگ؟
Wo finde ich ein Taxi? U تاکسی برای سوار شدن کجاست؟
Wie viel für eine Stunde Stadtbesichtigung? U چقدر [می گیرید] برای یک ساعت گردش شهر؟
Hier ist gut. U هماینجا خوب است. [برای ایستادن تاکسی]
An dieser Ecke. U این گوشه. [برای ایستادن تاکسی]
An der nächsten Ecke. U در گوشه بعدی. [برای ایستادن تاکسی]
Wie lange darf ich hier parken? U برای چند مدت اجازه دارم اینجا پارک کنم؟
Anlasser {m} U موتور راه انداز [برای موتور الکتریکی]
Starter {m} U موتور راه انداز [برای موتور مواد سوختی]
Strafzettel {m} U جریمه برای تجاوز قانون ترافیک [اصطلاح روزمره]
Ich bin dir sehr dankbar für... U من خیلی ممنونم ازت برای ...
Ich bin Ihnen sehr dankbar für... U من از شما خیلی ممنونم برای ...
Ich möchte ein Zimmer für eine Nacht reservieren. U من میخواهم یک اتاق برای یک شب رزرو کنم.
Ich möchte ein Zimmer für morgen reservieren. U من می خواهم یک اتاق برای فردا رزرو کنم.
Ich möchte ein Zimmer für drei Nächte reservieren. U من می خواهم یک اتاق برای سه شب رزرو کنم.
Ich möchte ein Zimmer für den einundzwanzigsten Juni reservieren. U من می خواهم یک اتاق برای ۲۱ ژوین رزرو کنم.
Ich möchte ein Zimmer für eine Person [zwei Personen] reservieren. U من می خواهم یک اتاق برای یک نفر [دو نفر] رزرو کنم.
Privatzimmer {n} U اتاق برای اجاره [در خانه شخصی] [در آگهی]
Gästezimmer {n} U اتاق برای اجاره [در خانه شخصی] [در آگهی]
Zimmer frei U اتاق برای اجاره [در خانه شخصی] [در آگهی]
Hütte {f} U کلبه [برای کوه نوردان]
Ich möchte ein Zimmer für drei Personen. U من یک اتاق برای سه نفر می خواهم.
Wie viel kostet ein Zimmer für zwei Personen? U بهای یک اتاق برای دو نفر چقدر است؟
Hier ist der Wartungsplan zum Durchsehen [zur Durchsicht] . U این برنامه تعمیر و نگهداری برای مرور شمااست.
Die Reservierung ist für Montag nächster Woche. U رزرو برای دوشنبه هفته آینده است.
Die Reservierung ist für den vierzehnten August. U رزرو برای چهاردهم اوت است.
Trittbrett {n} U پله [برای رسیدن به قسمت بلند دستگاهی]
Sprosse {f} U پله [برای رسیدن به قسمت بلند دستگاهی]
Deckengarnitur {f} U لحاف و بالش [برای تابوت]
Fernbediener für den Fernseher U کنترل کننده از راه دور برای تلویزیون
Fernbediener für die Klimaanlage U کنترل کننده از راه دور برای تهویه هوا
Brauche ich ein Passwort? U به کد گذر [برای شبکه رایانه] نیاز دارم؟
Wie heisst das Netz? U اسم شبکه رایانه [برای وصل به شبکه نشان داده میشود] چه است؟
Welches Lokal empfehlen Sie zum Mittagessen? U کدام جا را برای ناهار پیشنهاد می کنید؟
Welches Lokal empfehlen Sie zum Kaffeetrinken? U کدام جا را برای نوشیدن قهوه پیشنهاد می کنید؟
Können Sie bitte mein nächstes Hotel anrufen für heute Abend? U می توانید شما به هتل بعدیم برای امروز عصرزنگ بزنید؟
Können Sie bitte mein nächstes Hotel anrufen zum Reservieren? U می توانید شما به هتل بعدی من برای رزرو زنگ بزنید؟
Können Sie bitte mein nächstes Hotel anrufen zum Bestätigen? U می توانید شمابه هتل بعدی من برای تایید زنگ بزنید؟
Hypothek {f} [auf] U گرو [برای ملک]
Hypothek {f} [auf] U رهن [برای خانه]
Signum {n} [für etwas] U علامت برای بیماری [پزشکی]
Wenn die Symptome weiterhin auftreten, ärztlichen Rat einholen [einen Arzt zu Rate ziehen] . U اگر ظهورعلایم بیماری ادامه دارد برای مشاورت به پزشک مراجعه شود.
Startbahn {f} U باند فرودگاه [برای پرواز]
Ein Bier spendieren. U یک آبجو [برای کسی دیگر] خریدن.
durch Inserat suchen U برای چیزی [در روزنامه .مجله] اعلان کردن
eine Anzeige aufgeben U یک اعلامیه [آگهی] را به روزنامه [برای چاپ ] دادن
Zeitungsjournalismus {m} U خبرنگاری برای روزنامه
Sonnencreme {f} U کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
Sonnenschirm {m} [für Damen] U سایبان [برای خانمان]
schwimmen gehen U برای شنا رفتن
Other Matches
Ansteckbukett {n} U دسته گلی که برای زدن روی مچ دست تهیه میشود [برای جشن فارغ التحصیل از دبیرستان]
Wir ersuchen um eine Vorlaufzeit von mindestens zwei Wochen [damit wir] [für etwas] [vor etwas] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
für mich allein U تنها برای من [برای من تنهایی]
dediziert <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص] [رایانه شناسی]
zur Information U برای آگاهی شما [برای اینکه شما آگاه باشید]
zu Ihrer Information U برای آگاهی شما [برای اینکه شما آگاه باشید]
fest zugeordnet <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص]
eigen <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص]
eigens [dafür] eingerichtet <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص]
sich um etwas [Akkusativ] raufen U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
sich um etwas reißen U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
Jemanden für etwas besonders empfänglich [anfällig] machen U کسی را برای چیزی مستعد کردن [زمینه چیزی را برای کسی مهیاساختن ]
per U برای هر
für U برای هر
pro U برای هر
Bemühungen {pl} [um] U کوشش [برای]
Ewig U برای همیشه
Bemühungen {pl} [um] U تلاش [برای]
Ewigkeit {f} U برای همیشه
und zwar <adv.> U برای مثال
um zu ... U برای [اینکه]
um ... zu U برای [اینکه]
weil <conj.> U برای اینکه
denn <conj.> U برای اینکه
da <conj.> U برای اینکه
deswegen <conj.> U برای اینکه
zur Ansicht U برای بازرسی
für alle U برای همه
als Rache [für] U انتقام [برای]
auf die Dauer U برای ادامه
alternativ [zu] <adj.> U دیگری [برای]
zum Kochen geeignet <adj.> U برای آشپزی
fernerhin <adv.> U برای آینده
eine Übernachtungsmöglichkeit {f} U خوابگاه برای یک شب
für die Zukunft U برای آینده
künftig <adv.> U برای آینده
fungieren [als Jemand] U پاسخگو بودن [برای]
handeln [als Jemand] U پاسخگو بودن [برای]
agieren [als Jemand] U پاسخگو بودن [برای]
in den Bart brummen U برای خودشان من من کردن
Es wurde ihm klar. U برای او [مرد] واضح شد.
Das genügt mir völlig. U اون برای من کافیه.
parat [für; zu] <adj.> U آماده [حاضر] [برای]
rüsten [zu oder auf] U آماده شدن [به یا برای]
vorbereiten [zu oder auf] U آماده شدن [به یا برای]
Werbeunterbrechung {f} U وقفه برای آگهی
Werbepause {f} U وقفه برای آگهی
Schutz {m} U جایی برای حفاظت
geschützter Ort {m} U جایی برای حفاظت
Trauerbinde {f} U سرآستین [برای سوگواری ]
Bauholz {n} U چوب برای ساختن
Nutzholz U چوب برای ساختن
Schnittholz {n} U چوب برای ساختن
Herausforderung {f} [für Jemanden] U چالش [برای کسی]
Andenken {n} U یادگاری [برای یادآوری]
Erinnerungsstück {n} U یادگاری [برای یادآوری]
Wieso siehst du mich so finster an? U برای چی به من اخم می کنی؟
sicherheitshalber U برای مطمئن بودن
für alle Fälle U برای مطمئن بودن
Sicher ist sicher. U برای مطمئن بودن
vor sich hin murmeln U برای خودشان من من کردن
baden gehen U برای شنا رفتن
stimmen [für] U رای دادن [برای]
Verhandeln {n} U گفتگو [برای حل موضوعی]
Verhandlung {f} U گفتگو [برای حل موضوعی]
Hoffnung {f} [auf etwas] U امید [برای چیزیی]
Familienermäßigung {f} U تخفیف برای خانواده
Kinderermäßigung {f} U تخفیف برای بچه ها
Bewerbung {f} [um, für etwas] U درخواست نامه [برای]
stellen [vor] U ایجاد کردن [برای]
um Karten anstehen U برای بلیط در صف ایستادن
Heft {n} دفتر [برای نوشتن]
Ausschau halten [nach] U جستجو کردن [برای]
Deich {m} U سد [برای جلوگیری از سیل]
suchen [nach] U جستجو کردن [برای]
Fahrstreifen {m} U یک خط جاده برای یک مسیر
Fahrspur {f} U یک خط جاده برای یک مسیر
Spur {f} U یک خط جاده برای یک مسیر
Ausstellung {f} [Genitiv] [über etwas] U نمایشگاه [برای چیزی]
stöbern [nach] U زیر و رو کردن [برای]
sich freiwillig melden [zu] U داوطلب شدن [برای]
Ich möchte, dass es mir bewiesen wird... میخوام برای من اثبات بشه...
wühlen [nach] U جستجو کردن [برای]
Dekokt {n} U جوشانده [برای درمان]
wühlen [nach] U زیر و رو کردن [برای]
Eroberungskrieg {m} U جنگ برای کشورگشایی
War einkaufen für Weihnachten ganzen Tag U خرید می کرد برای روز کریسمس
Parfümerie {f} U عطریات [فقط برای بو]
herumstöbern [nach] U زیر و رو کردن [برای]
herumstöbern [nach] U جستجو کردن [برای]
um zu verhindern U برای جلوگیری کردن
stöbern [nach] U جستجو کردن [برای]
bereitstehen für [um zu] U آماده بودن برای
Finderlohn {m} U مژدگانی [برای یابنده]
Ich bin dabei! U من حاضرم برای اشتراک!
Dankopfer {n} U قربانی برای شکرگزاری
Schlange stehen [um etwas] U توی صف ایستادن [برای چیزی]
Parfümerie {f} U عطر فروشی [فقط برای بو]
Laufbahn {f} [beim Kran] U پایراه [ریل] [برای جرثقیل]
Vielen Dank für Ihre Bemühungen. U با تشکر برای تلاش شما.
auf kurze Sicht <adv.> U برای دوره کوتاه مدت
ausmachen U قرار گذاشتن [برای چیزی]
kurzfristig <adv.> U برای دوره کوتاه مدت
Abgabe {f} [auf Waren] U حقوق گمرکی [برای کالا]
indirekte Steuer {f} [auf etwas] U حقوق گمرکی [برای کالا]
als etwas einsetzen [Funktion] U مامور کردن [برای رتبه ای]
Angeber-Look {m} U آدم متظاهر با زر وطلا برای پز
etwas verabreden U قرار گذاشتن [برای چیزی]
interessieren [Jemanden] U جالب بودن برای [کسی]
[für jemanden] Modell stehen U قیافه گرفتن [برای عکسبرداری ]
Bewerbungsgespräch {n} U مصاحبه [برای درخواست شغلی]
ein paar Worte U چند تا کلمه [برای گفتن]
Vorstellungsgespräch {n} U مصاحبه [برای درخواست شغلی]
Modell sitzen U قیافه گرفتن [برای عکسبرداری ]
Etwas kennt keine Grenzen U برای چیزی حدی نبودن
etwas [Akkusativ] sühnen U کفاره دادن برای چیزی
Jemandem passieren U برای کسی پیش آمدن
Schwimmflügel {m} U بال آبی [برای شنا]
Jemandem passieren U برای کسی اتفاق افتادن
sich um eine Stelle bewerben U درخواست برای کاری کردن
Jemandem unterlaufen [veraltend] U برای کسی پیش آمدن
Jemandem unterlaufen [veraltend] U برای کسی اتفاق افتادن
einsatzbereit <adj.> U آماده برای عمل [ماموریت]
joggen U آهسته دویدن [برای ورزش]
lauschen U برای جاسوسی گوش کردن
zur Verteidigung von Jemandem [etwas] U برای دفاع از کسی [چیزی]
schwarz sehen [für etwas] U بدبین بودن [برای چیزی]
Was soll ich als Beilage kochen? U چه برای غذای جانبی بپزم؟
Jemandem Honig ums Maul schmieren U برای کسی چاپلوسی کردن
Jemandem Honig ums Maul schmieren U برای کسی تملق کردن
Wir bleiben für alle Zeiten beste Freunde. U دوستهای صمیمی برای همیشه.
Jemandem Honig um den Bart schmieren U برای کسی چاپلوسی کردن
Jemandem Honig um den Bart schmieren U برای کسی تملق کردن
Obwohl er mir nichts bedeutet ... U با اینکه او برای من بی اهمیت است ...
Hinweis {m} U مدرک [برای اشاره به چیزی]
für die Pension ansparen U برای بازنشستگی پس انداز کردن
etwas anprobieren U چیزی را برای امتحان پوشیدن
unruhig [um] oder [wegen] <adv.> U بطورنگران [مشتاقانه ] [بخاطر] یا [برای]
Kopie für den privaten Gebrauch U نسخه برای استفاده شخصی
unbefristeter Kredit U اعتبار برای مدت نامحدود
Klausur {f} U انزوا [گروهی برای مدتی]
Ich komme Sie besuchen. من برای دیدن شما می آیم.
Abschrift für den privaten Gebrauch U نسخه برای استفاده شخصی
Für mich ist das alles Fachchinesisch. U این همه اش برای من شر و ور است.
ängstlich [um] oder [wegen] <adv.> U بطورنگران [مشتاقانه ] [بخاطر] یا [برای]
besorgt [um] oder [wegen] <adv.> U بطورنگران [مشتاقانه ] [بخاطر] یا [برای]
bange [um] oder [wegen] <adv.> U بطورنگران [مشتاقانه ] [بخاطر] یا [برای]
für Jemanden feststehen U برای کسی واضح بودن
zum Bus laufen [zum Bus rennen] U برای گرفتن اتوبوس دویدن
für Jemanden feststehen U برای کسی مشخص بودن
fürchten [um] U ترس داشتن [بخاطر یا برای]
den Laden dichtmachen U در مغازه را برای همیشه بستن
Verständnis {n} [für etwas] U فهم [درک ] برای چیزی
Armbinde {f} U بازو بند [برای دویدن]
zum ersten [letzten] Mal U برای اولین [آخرین] بار
Fahrbahn {f} U پایراه [ریل] [برای جرثقیل]
{m} U برای گزینه های بیشتر (
Einfluss {m} [auf] U نفوذ بر [اعتبار] [توانایی] برای
Beeinflussung {f} [auf] U نفوذ بر [اعتبار] [توانایی] برای
Böller {m} U توپ [کوچک برای مراسم]
aus Rache U برای [بخاطر] خون خواهی
zu allem bereit U آماده برای هر چیزی [کاری]
Parfümerie {f} U عطر سازی [فقط برای بو]
potentiell <adj.> U [توانایی برای انجام کاری]
Kampf {m} [um etwas] U نبرد [جنگ ] [برای چیزی]
dringende Bitte {f} [an] oder [um] U درخواست [برای] [استیناف در دادگاه]
Gesuch {n} [um etwas] U درخواست نامه [برای چیزی]
Antrag {m} [auf etwas] U درخواست نامه [برای چیزی]
eine Belohnung aussetzen [für] U عرضه کردن پاداشی [برای]
Jemandem etwas [Akkusativ] bringen U برای کسی چیزی را آوردن
Es ist mir unfasslich. U برای من قابل درک نیست.
für ... Wochen ausleihen U برای ... هفته قرض گرفتن
Jemandem zustoßen U برای کسی اتفاقی [بد] افتادن
Jemandem widerfahren U برای کسی اتفاقی [بد] افتادن
Ein Punkt für Dich. U یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
Einfamilienhaus {n} U خانه کوچک [برای یک خانواده]
Durchsuchungsbefehl {m} U اجازه رسمی برای تفتیش
im globalen Machtkampf U مبارزه برای سلطه جهان
Jemanden zu etwas einbestellen U کسی را برای چیزی فراخواندن
Was habe ich denn davon? <idiom> U این چه سودی برای من دارد؟
Erholungsurlaub {m} U مرخصی برای تجدید قوا
Beweisbarkeit {f} U برای چیزی دلیل آوردن
Dämpfer {m} U سوردین [برای آلات موسیقی]
Fertigware {f} U کالای آماده [برای فروش]
Erholungspause {f} U استراحت برای تجدید قوا
Anwartschaft {f} U داوطلبی [برای کسب مقام]
Anflug {f} U پرواز [برای مقصدی معین]
Anwärter {m} U داوطلب [برای کسب مقام]
Info {f} U کوتاه نوشته برای اطلاعات
Vorschrift {f} [für] [über] [zu] etwas U حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
Vorschrift {f} [für] [über] [zu] etwas U دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
Vielen Dank für Ihre Unterstützung! U با تشکر برای حمایت شما.
aus Spaß an der Freud <idiom> U هویجوری [بیخودی برای سرگرمی]
Bestimmung {f} [für] [über] [zu] etwas U حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
Gips {m} U گچ (برای شکستگی استخوان) (پزشکی)
Flugverbot {n} [für ein Gebiet] U قدغن پرواز [برای منطقه ای]
etwas [Akkusativ] abbüßen U کفاره دادن برای چیزی
Bestimmung {f} [für] [über] [zu] etwas U دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
für etwas büßen U کفاره دادن برای چیزی
zu wenig ausgeben [für] U ناکافی خرج کردن [برای]
Recent search history Forum search
1حروف الفبا و نشانه ها
3was bedeutet Präteritum in Farsi?
1zwar
2Arschloch
1برای رشد به درون خود نفوذ و سفر کنید
1برای شاد کردن دیگران باید بعضی وقتها هم باخت
2براى همه شما!
2Maazouriat dashtan...Z.B:Ich kann nicht es dir erzählen ,ich bin ..?
2Eine Bitte an Web Master!:-): Wir müssen jedesmal "(code amniati) schreiben bei jeder Frage..das nimmt viel Zeit:-(( und man verzichtet langsam auf diese Website..ich mag Ihre Website sehr ..aber..
2ich habe gesorgt ich werde gesorgt haben was bedeutet
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com